من یاغی دربندم

مطالب سعید علیجانی/اهل گنو/اهل شعر/طرفدار دانش آزاد

من یاغی دربندم

مطالب سعید علیجانی/اهل گنو/اهل شعر/طرفدار دانش آزاد

آخرین نظرات

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است


چند ماه پیش یه مثنوی زیبا و سرشار از ذوق از دکتر بهروز یاسمی دوست داشتنی خوندم و کلی لذت بردم و حالم بهتر شد

چند روز پیش هم تحت تاثیر این مثنوی زیبا یه غزل مشق کردم و خوندمش

امشب این مثنوی زیبای دکتر یاسمی رو اینجا می نویسم ان شاالله فردا هم غزل خودمو می نویسم

و اما مثنوی


ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت ست که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب ست آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من ست

یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من ست

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده

بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من ست

یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من ست

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکی ست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است

و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من! آن شبح شاد شبانگاه تویی


13/9/1373


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۱
سعید علیجانی


اولین غزلی که از مرحوم سید حسن حسینی خوندم که باعث شد شیفته ی آثار و شخصیت بزرگ سید بشم. غزلی با ردیف چه کنم

بخشی از آثار سید رو مطالعه کردم. و هر چی که تا الان خوندم خوشم اومده. اشعاری سرشار از انسانیت ٬ سرشار از ذوق٬ سرشار از عشق راستین٬ سرشار از شناخت و ...

و اما غزل


شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟


نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم

زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟


از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟


من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به دبدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟


یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟


کاور از صفحه ی سید حسن حسینی

seyed-hasan-hosseini-az-azal


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۱۸
سعید علیجانی


مادرم ایستاده بود

و به مارپیچ طوفان

در گردنهٔ شقایق‌ها می‌نگریست

ستاره‌ها

از مدار پلکش می‌گریختند

و صدایی

پیش پایش متبرک می‌شد

مادرم ایستاده بود

و مثل باران

می‌چکید بر جبهه‌های نابرابر

دست پدرم

به دنبال قبضه‌ای باستانی می‌گشت

و تاریخ گل

عطر غریبی داشت

وقتی مادرم ایستاده بود

و با زخم پلک‌های کبودش

شهید شد!

مرحوم دکتر سید حسن حسینی
 شعری از کتاب «از شرابه های روسری مادرم»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۵
سعید علیجانی